سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اوج دانش، نرمش و اوج نادانی، درشتی است. [امام علی علیه السلام]
کل بازدیدها:----37321---
بازدید امروز: ----1-----
بازدید دیروز: ----5-----
حکایت

 

نویسنده: حکیم
چهارشنبه 87/4/26 ساعت 8:38 عصر

دو دوست در بیابان همسفر بودند. در طول راه با هم دعوا کردند.

یکی به دیگری سیلی زد. دوستی که صورتش به شدت درد

گرفته بود بدون هیچ حرفی روی شن نوشت: « امروز بهترین

دوستم مرا سیلی زد».
آنها به راهشان ادامه دادند تا به چشمه ای رسیدند و

 تصمیم گرفتند حمام کنند.
ناگهان دوست سیلی خورده به حال غرق شدن افتاد.

 اما دوستش او را نجات داد.
او بر روی سنگ نوشت:« امروز بهترین دوستم زندگیم را نجات داد .»
دوستی که او را سیلی زده و نجات داده بود پرسید:

« چرا وقتی سیلی ات زدم ،بر روی شن و حالا بر روی

 سنگ نوشتی ؟» دوستش پاسخ داد :«وقتی دوستی

 تو را ناراحت می کند باید آن را بر روی شن بنویسی تا

 بادهای بخشش آن را پاک کند. ولی وقتی به تو خوبی

 می کند باید آن را روی سنگ حک کنی تا هیچ بادی آن را پاک نکند.»

 

منبع : kaman1.blogfa.com  


    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • عجب از انسان
    خطر شایعه
    داستان دو دوست
    چند جمله زیبا
    جملات پند آموز
    حکایتی جالب
    10 – راه انتقام
    9 – سخن زمین
    8 – استاندار حصیر باف
    7 – دل های مرده
    6 – شکار
    5 – راه کسب عزّت
    4 – عارف امیدوار
    3 – بدتر از درنده
    2 – خدا کجا نیست
    [همه عناوین(18)]

  •  RSS 

  • خانه


  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • لینک دوستان من

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  • ---- ---- ----