روزی کنفوسیوس – حکیم و فیلسوف – با جمعی از شاگردانش پیزنی را دیدند که در قبرستان می گریست . از او پرسیدند : چرا اشک می ریزی ؟ گفت : ببری پدر شوهرم ، بعد شوهرم و حالا پسرم را کشته است . پرسیدند : پس در چنین جای خطر ناکی زندگی می کنی ؟ زن پاسخ داد: زیرا در این جا حاکم ظالمی نیست . آن گاه کنفوسیوس رو به شاگردانش کرد و گفت فرزندان من ! به خاطر بسپارید که حاکم ظالم از ببر آدمخوار هم بدتر اس1.
1 . هزار رو یک حکایت تاریخی ،ج2،ص226