سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و او را از قریش پرسیدند ، فرمود : ] اما خاندان مخزوم : گل خوشبوى قریش‏اند ، دوست داریم با مردانشان سخن گفتن ، و زنانشان را به زنى گرفتن . امّا خاندان عبد شمس : در رأى دور اندیش‏ترند و در حمایت مال و فرزند نیرومندتر . لیکن ما در آنچه به دست داریم بخشنده‏تریم ، و هنگام مرگ در دادن جان جوانمردتر ، و آنان بیشتر به شمارند و فریبکارتر و زشت کردار ، و ما گشاده زبان‏تر و خیرخواه‏تر و خوبتر به دیدار . [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----37327---
بازدید امروز: ----4-----
بازدید دیروز: ----3-----
حکایت

 

نویسنده: حکیم
چهارشنبه 87/4/26 ساعت 8:41 عصر

انسان پدیده ای است که به فتح هیمالیا می رود به کشف

 اقیانوس آرام دست میابد به ماه سفر میکند تنها یک سرزمین

است که هرگز به کشف آن تلاش نمیکند.

و آن دنیای درون خودش است.

 

منبع : kaman1.blogfa.com


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: حکیم
چهارشنبه 87/4/26 ساعت 8:40 عصر

زنی شایعه ای درباره همسایه اش را مدام تکرار کرد.

در عرض چند روز، همه محل داستان را فهمیدند.

شخصی که داستان درباره او بود عمیقاً آزرده و دلخور شد.

بعداً، زنی که آن شایعه را پخش کرده بود متوجه شد که کاملاً

 اشتباه می کرده. او خیلی ناراحت شد ونزد خردمندی پیر رفت

و پرسید برای جبران اشتباهش چه می تواند بکند.
پیرخردمند گفت: « به فروشگاهی برو و مرغی بخر و آن را بکش.

سر راه که به خانه می آیی پرهایش را بکن و یکی یکی در راه بریز»

 زن اگر چه تعجب کرد، آنچه را به او گفته بودند انجام داد.
روز بعد، مرد خردمند گفت: «اکنون برو و همه پرهایی را که دیروز

ریخته بودی جمع کن و برای من بیاور» زن، در همان مسیر، به

 راه افتاد، اما با نا امیدی دریافت که باد همه پرها را با خود برده.

 پس از ساعتها جستجو، با تنها سه پر در دست، بازگشت.
خردمند پیر گفت: « می بینی؟ انداختن آنها آسان است اما باز گرداندنشان غیر ممکن است. شایعه نیز چنین است. پراکندنش

کاری ندارد، اما به محض این که چنین کردی دیگر هرگز

نمی توانی کاملاً آن را جبران کنی».

 

منبع : kaman1.blogfa.com  


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: حکیم
چهارشنبه 87/4/26 ساعت 8:38 عصر

دو دوست در بیابان همسفر بودند. در طول راه با هم دعوا کردند.

یکی به دیگری سیلی زد. دوستی که صورتش به شدت درد

گرفته بود بدون هیچ حرفی روی شن نوشت: « امروز بهترین

دوستم مرا سیلی زد».
آنها به راهشان ادامه دادند تا به چشمه ای رسیدند و

 تصمیم گرفتند حمام کنند.
ناگهان دوست سیلی خورده به حال غرق شدن افتاد.

 اما دوستش او را نجات داد.
او بر روی سنگ نوشت:« امروز بهترین دوستم زندگیم را نجات داد .»
دوستی که او را سیلی زده و نجات داده بود پرسید:

« چرا وقتی سیلی ات زدم ،بر روی شن و حالا بر روی

 سنگ نوشتی ؟» دوستش پاسخ داد :«وقتی دوستی

 تو را ناراحت می کند باید آن را بر روی شن بنویسی تا

 بادهای بخشش آن را پاک کند. ولی وقتی به تو خوبی

 می کند باید آن را روی سنگ حک کنی تا هیچ بادی آن را پاک نکند.»

 

منبع : kaman1.blogfa.com  


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: حکیم
چهارشنبه 87/4/26 ساعت 8:38 عصر

انسانها با دو چشم و یک زبان به دنیا می ایند تا دو برابر انچه می گویند ببینند ولی از طرز سلوکشان اینطور استنباط می شود که انها با دو زبان و یک چشم تولد یافته اند زیرا همان افرادی که کمتر دیده اند بیشتر حرف می زنند و انها که هیچ ندیده اند درباره همه چیز اظهار نظر می کنند. (کولتون)

شما چون فصلهای سال هستید زیرا در زمستان خود بهار را انکار می کنید در حالی که بهار سرسبز هرگز شما را انکار نمی کند بلکه در سنگین ترین خواب غفلت به روی شما لبخند میزند بی انکه خشمگین شود و یا با شما ستیز کند و صفا و یکرنگی را نادیده بگیرد.

)جبران خلیل جبران (

ارامش گهواره ایست بر دامن خاک و سنگ پله هایی به جانب افلاک.

 )جبران خلیل جبران (

برگرفته از گروه جوک بازار


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: حکیم
چهارشنبه 87/4/26 ساعت 8:37 عصر

 

هرگز برای به دست اوردن انچه حقیقتا می خواهید ناامید مشوید

کسی که ارزوهای بزرگ دارد بسیار قویتر از کسی است که

 فقط واقعیتها را در دست دارد.

مردم را به قدرت قلبیشان اندازه بگیرید نه به قدرت حساب بانکی شان.

یادتان نرود بالاترین نیاز عاطفی هر کس مورد تحسین واقع شدن است.

به دیگران فرصتی دوباره بدهید اما سه باره نه.

هرگز در هنگام خشم دست به عمل نزنید.

چیزهای کم اهمیت را تشخیص بدهید سپس انها را نادیده بگیرید.

وضع و حالت خوبی داشته باشید هنرمند و بااعتماد به نفس وارد اتاق شوید.

هر کجا به پیش داوری و تبعیض برخورد نمودید با ان مبارزه کنید.

از هرچه دارید استفاده کنید و نگذارید در اثر بی استفاده ماندن بپوسد.

بگذارید دیگران بفهمند در چه مورد ایستادگی می کنید

و در چه مورد ایستادگی نخواهید کرد.

احساسات بازدارنده خجالت شرمندگی حقارت اجتماع گریزی

 را از خود دور کنید.

غل و زنجیرهای حسادت بددلی بدخواهی و بدگویی را از دست و پای خود باز کنید.

برای اینکه خسته و بدبین نشوید از هیچ کس و هیچ چیز توقع نداشته باشید.

شجاع باشید شجاعت لازمه پیشرفت است اگر ما کارهایی

 را که قادر به انجام ان هستیم انجام می دادیم خودمان متعجب می شدیم.

به انتخاب دوست اهمیت بدهید مردم دار باشید روابط خود را با دیگران حفظ کنید.

برای همه موجودات احترام قائل باشید.

کاری را انتخاب کنید که با ارزشهای شما هماهنگی داشته باشد.

برگرفته از گروه جوک بازار

 


    نظرات دیگران ( )
   1   2   3   4      >

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • عجب از انسان
    خطر شایعه
    داستان دو دوست
    چند جمله زیبا
    جملات پند آموز
    حکایتی جالب
    10 – راه انتقام
    9 – سخن زمین
    8 – استاندار حصیر باف
    7 – دل های مرده
    6 – شکار
    5 – راه کسب عزّت
    4 – عارف امیدوار
    3 – بدتر از درنده
    2 – خدا کجا نیست
    [همه عناوین(18)]

  •  RSS 

  • خانه


  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • لینک دوستان من

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  • ---- ---- ----